روایتی همسرانه از شهید:
همسر شهید علی پیرونظر روایت میکند: از خواب پریدم و شروع کردم به گریه کردن. از صدای گریهام علی آقا بیدار شد. پرسید: چرا گریه میکنی؟ خواب دیدهای؟ گفتم: علی خواب دیدم تو شهید میشوی.
کد خبر: ۵۴۳۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۷
قسمت یازدهم؛
شهيد «علی پیرونظر» در دفتر خاطرات خود نوشته است: «ساعت ۹ فیلم عملیات نصر و کربلای ۴ و ۵ را در حسینیه پخش میکنند. فیلم که شروع شد یک حالی در حسینیه حاکم بود. همه غرق نگاه کردن بودند. شهدای زیادی در بین افراد فیلم بود که بیش از صد نفر بودند.» متن کامل خاطره یازدهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۰
قسمت دهم؛
شهيد «علی پیرونظر» در دفتر خاطرات خود نوشته است: «بعد از چند مرتبه گرفتن شماره تماس حاصل شد خانم کاظمی گوشی را برداشت و بعد به شاهده داد خیلی خوشحال شدم با شنیدن صدای مهربان و صمیمیاش ولی صدایش کمی گرفته بود کمی صحبت کردیم و قولش را به او گوشزد کردم گفت؛ نمیشود صد در صد رعایت کرد (قول داده بود گریه نکند) بعد قطع کردم آمدم سراغ ساعتی برای شاهده بخرم...» متن کامل خاطره دهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۱۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
قسمت نهم؛
شهيد «علی پیرونظر» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «نزدیک ظهر وضو گرفتم و نماز را به جماعت خواندم بعد بچهها پتوها را بیرون انداختن و در هوای آزاد مشغول غذا خوردن شدیم و...» متن کامل خاطره نهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵
قسمت هشتم؛
چندین روز بود در گردان، مسابقه فوتبال گُل کوچک به مناسبت ولادت حضرت رسول (ص) برقرار بود، ساعت ۳ با مخابرات مسابقه دادیم ۴ بر ۲ باختیم، یک گل را من و دیگری را آقای دهقان زد. ادامه این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۹۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵
قسمت هفتم:
در حسینیه گفتند؛ که برای راهپیمایی ۱۳ آبان تعدادی ماشین میآید، هر کس مایل است به شهر بیاید آماده باشد. من هم قصد دارم فردا به شهر بروم و به شاهده زنگ بزنم. ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴
روایتی همسرانه از شهید:
همسر شهید علی پیرونظر روایت میکند: علاقه زیادی به شهدا داشت. هر شهیدی را که میآوردند، میرفت و قبل از خاکسپاری او را میدید و در گوشش چیزی میگفت. از او پرسیدم، ولی جوابی نداد. تا اینکه در معراج شهدا وقتی پیکر علی را آوردند من نیز در گوشش شفاعت را از او خواستم.
کد خبر: ۵۴۲۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴
قسمت ششم:
شهید علی پیرونظر از خاطرات خود در جبهه نوشته است: امروز من خادم الحسین بودم. صبحانه را آماده کردم بچهها گفتند؛ امروز تجهیزات میدهند و لشکر در آماده باش است.
کد خبر: ۵۴۲۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴
قسمت پنجم:
دعا خوانده شد، حال عجیبی داشت و همه در افکار خود فرو رفته بودند و در حال خود بودند، در وسط دعا سینه زنی شروع شد که وقتی به امام زمان(عج) رسید، سینه زنی خیلی با حال زده شد. ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۸۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲
قسمت چهارم:
شهید علی پیرونظر از خاطرات خود در جبهه نوشته است: فرمانده یکی از گردانها به نام زهیر آمد. بچهها را دید و رفت تا خبر بدهد. آقای امامی گفت: این گردان یکی از بهترین گردانهای رزمی است که چندین مرتبه عملیات کرده و همیشه پیروز است و مسئول آن هر نیرویی را نمیگیرد، فقط نیروهای زبده.
کد خبر: ۵۴۲۸۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲
قسمت سوم:
شهید علی پیرونظر در خاطراتش نوشته است: لباسها را حاضر و ساکهایمان را برداشتیم رفتیم. اطلاعات نفری یک کفن گرفتیم و از درب مرکز خارج شدیم. ۲۵ نفر بودیم در راه شعار میدادیم. حسین رهبر هم گلاب میپاشید. به خیابان طالقانی که رسیدیم صف عظیم دانشجویان نمایان شد که با کفن و لباس بسیجی و پیشانی بند با رنگهای مختلف به طرف سالن ورزشگاه در حرکت بودند.
کد خبر: ۵۴۲۸۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲
قسمت دوم:
صبح وقتی بیدار شدم دیدم شاهده بالای سرم نشسته و داره با من صحبت میکنه که اگر تو بری من تنهایی چیکار کنم؟ ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۸۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲
قسمت اول:
صبح ساعت ۴/۵ بیدار شدم و برای نماز آماده شدم از خوابگاه خودم که شماره ۱۶ است در مرکز دارالفنون خارج شدم وضو گرفتم و نماز صبح را با جماعت خواندم. ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۸۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲